حـــــــــــیاط خــلوتـــــــــــــــــ
هــمه چـی از هــمه جـا
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد گفتم ای دل چه مه است این دل اشارت می کرد گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال نظرات شما عزیزان: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 14:28 :: نويسنده : فرهاد گلستانی
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |